ردپای آبی

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

عزیزان من، شما را نصیحت می کنم به داشتن مرزهایی سفت و سخت و قاطعیت برای نگهبانی از مرزهاتون. به هیچ علف هرزی اجازه ندید که بیش از چیزی که لیاقتشو داره بمونه تو زندگی تون.

مرزاتو و خواسته هاتو بهش بگو، اگر درک نکرد دیگه هیچ فضایی از ذهنتو برای اهمیت دادن بهش اختصاص نده. الکیه مگه.

در وضعیت انتقال به سبک جدیدی از زندگی به سر میبرم.

سکون همه ی نشاط رو پر پر می کنه‌. نیاز دارم زیر نور خنک ماه به مقدار زیادی برقصم و بدوم و بلند بلند آواز بخونم. این از چهاردیواری خارج نشدن دیوانه می کنا منو.

رویا آمده و جا خوش کرده در دلم.

انگار که سال هاست که ندیدمش. مثل یک غریبه ی آشنا، مثل آن دختر نیمه آشنایی که در خیابان میبینی و اسمش نوک زبانت است اما یادت نمی آید که نمی آید ولی روزها فکرت درگیرش می شود.

مثل عطر خوشی که یک حس لطیف آشنا را در دلت رقصانده و دلت می خواهد هی بیشتر و بیشتر شود.

خانم ها و آقایان، باور بفرمایید بدون رویا داشتن، بدون خیلی خیلی زیادتر خواستن از صرفا نفس کشیدن دوام نمی آوریم.

در انکار عظمت خویش عجب استاد شده ایم. روتین بودن و زندگی کردن، عجب زندان ملالت باری ست.

با شمشیر باید این شاخ و برگ ها را زد تا راه باز شود: تا دوباره خورشید بتابد. نباید خسته شوم.